نالهی من ميتراود از در و دیوار
آسمان- اما سراپا گوش و خاموش است!
همزبانی نیست تا گویم به زاری- ای دریغ-
دیگرم مستی نمیبخشد شراب،
جام من خالی شدست از شعر ناب،
ساز من: فریادهای بیجواب
□
نرم نرم از راه دور
روز، چون گل میشکوفد بر فراز کوه
روشنایی میرود در آسمان بالا
ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است- اما من:
همچنان در ظلمت شبهای بیمهتاب،
همچنان پژمرده در پهنای این مرداب،
همچنان لبریز از اندوه میپرسم:
- «جام اگر بشکست؟
ساز اگر بگسست؟
شعر اگر دیگر به دل ننشست؟»...
آسمان- اما سراپا گوش و خاموش است!
همزبانی نیست تا گویم به زاری- ای دریغ-
دیگرم مستی نمیبخشد شراب،
جام من خالی شدست از شعر ناب،
ساز من: فریادهای بیجواب
□
نرم نرم از راه دور
روز، چون گل میشکوفد بر فراز کوه
روشنایی میرود در آسمان بالا
ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است- اما من:
همچنان در ظلمت شبهای بیمهتاب،
همچنان پژمرده در پهنای این مرداب،
همچنان لبریز از اندوه میپرسم:
- «جام اگر بشکست؟
ساز اگر بگسست؟
شعر اگر دیگر به دل ننشست؟»...
No comments:
Post a Comment