Sunday, August 5, 2012

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل ، آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان ، اشک روانی داشتم

آتشم برجان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ، ترجمانی داشتم


چون سرشک از شوق بودم خاک بوس در گهی

چون غبار از شکر ، سر بر آستا نی داشتم


در خزان با سرو و نسرینم ، بهاری تازه بود

در زمین با ماه و پروین ، آسمانی دا شتم


درد بی عشقی زجانم برده طاقت، ورنه من

داشتم آرام ، تا آرام جا نی دا شتم


بلبل طبعم کنون باشد زتنهایی خموش

نغمه ها بودی مرا ، تا همزبانی داشت


حضرت مولانا

No comments:

Post a Comment