ای همه گل های از سرما کبود،
خنده هاتان را که از لب ها ربود؟
مهر، هرگز این چنین غمگین نتافت
باغ هرگز این چنین تنها نبود.
روزگاری، شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم می نمود
این زمان _ حال شما، حال من است.
ای همه گل های از سرما کبود!
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود.
زندگی در لای رگ هایم فسرد.
ای همه گل های از سرما کبود.
"فریدون مشیری"
خنده هاتان را که از لب ها ربود؟
مهر، هرگز این چنین غمگین نتافت
باغ هرگز این چنین تنها نبود.
روزگاری، شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم می نمود
این زمان _ حال شما، حال من است.
ای همه گل های از سرما کبود!
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود.
زندگی در لای رگ هایم فسرد.
ای همه گل های از سرما کبود.
"فریدون مشیری"
No comments:
Post a Comment