این جفاجوی ستمگر يار ديرين من است
گشته همدست رقيبان در پی کين من است
باعث چين جبين از يار پرسيدم شبي
گفت سودايی مشو اين ناز و تمکين من است
يار را گفتم که خوشبويی به من خنديد و گفت
نافهٔ مشک خُتن در زلف پُر چين من است
سالها شد می پرستم حسن اين ليلی وشان
همچو مجنون عشقبازی دين و آيين من است
غير حسن و عشق از عالم نکردم انتخاب
وصف خوبان جهان در جنگ گلچين من است
نظم سازم قطره های خون دل را عشقري
زان سبب مقبول عالم بيت رنگين من است
(صوفی عشقری)
گشته همدست رقيبان در پی کين من است
باعث چين جبين از يار پرسيدم شبي
گفت سودايی مشو اين ناز و تمکين من است
يار را گفتم که خوشبويی به من خنديد و گفت
نافهٔ مشک خُتن در زلف پُر چين من است
سالها شد می پرستم حسن اين ليلی وشان
همچو مجنون عشقبازی دين و آيين من است
غير حسن و عشق از عالم نکردم انتخاب
وصف خوبان جهان در جنگ گلچين من است
نظم سازم قطره های خون دل را عشقري
زان سبب مقبول عالم بيت رنگين من است
(صوفی عشقری)
No comments:
Post a Comment