Sunday, November 3, 2013

حافظ

این چه شوریست که در دور قمر میبینم
همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم
هرکسی روز بهی می طلبد از ایام
علت آن است که هر روز بدتر میبینم
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر میبینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر میبینیم
دختران را همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بد خواه پدر میبینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر میبینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از گنج و گوهر میبینم

No comments:

Post a Comment