صبح شد برخیز مطرب ، گوشمال ساز ده
عیش های شب پریشان گشته را ، آواز ده
هیچ ساز از دلنوازی نیست ، سیر آهنگ تر
چنگ را بگذار ، قانون محبت ساز ده
جام را ، لبریز تر از دیده ی عشاق کن
از صف دریاکشان ، آنگه مرا آواز ده
کوری بیمنت از چشم به منت ، خوشترست
گر توانی بوی پیراهن ، به یوسف باز ده
شبنم از روشندلی ، آیینهٔ خورشید شد
ای کم از شبنم ، تو هم آیینه را پرداز ده
چون نمودی سیر و دور خویش را ، صائب تمام
روشنی چون مه ، به خورشید درخشان باز ده :
صائب تبریزی
عیش های شب پریشان گشته را ، آواز ده
هیچ ساز از دلنوازی نیست ، سیر آهنگ تر
چنگ را بگذار ، قانون محبت ساز ده
جام را ، لبریز تر از دیده ی عشاق کن
از صف دریاکشان ، آنگه مرا آواز ده
کوری بیمنت از چشم به منت ، خوشترست
گر توانی بوی پیراهن ، به یوسف باز ده
شبنم از روشندلی ، آیینهٔ خورشید شد
ای کم از شبنم ، تو هم آیینه را پرداز ده
چون نمودی سیر و دور خویش را ، صائب تمام
روشنی چون مه ، به خورشید درخشان باز ده :
صائب تبریزی
No comments:
Post a Comment