مد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
گر غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم
امد رسولی از چمن کاین طبل را پنهان مزن
ماطبل خانه عشق رااز نعره هاویران کنیم
بشنو سماع آسمان خیزید ای دیوانگان
جانم فدای عاشقان امروزجان افشان کنیم
زنجیرها را بر دریم ما هر یکی آهنگریم
آهن گران چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم
آتش دراین عالم زنیم وین چرخ رابر هم زنیم
وین عقل پای برجانرا چون خویش سرگردان کنیم
کوبیم ما بی پا و سر گه پا به میدان گاه سر
ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم تا آن کنیم
خامش کنیم و خاموشی هم مایه ی دیوانگیست
این عقل باشد آتشی در پنبه اش پنهان کنیم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...
-
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم هرکسی روز بهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم اب...
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
No comments:
Post a Comment