با عشوه نگاهی به نگاهم کن و برگرد
آشفته ی آن چشم سیاهم کن و برگرد
بیرون ز برینم مکن ای حور بهشتی
باخنده اشارت به گناهم کن و برگرد
در هم بشکن بانفست شیشه ی دل را
در گوشه ای از آینه آهم کن و برگرد
شیرازه ی دل را مبر از آن خم ابرو
هنگام درو ذره ی کاهم کن و برگرد
چون بیژن رسوای زمانم ز زمانه
بی زمزمه زندانی چاهم کن و برگرد
گر بوسه پی بوسه تمنا بنمودم
در پیش همه خوار و تباهم کن و برگرد
حالا که تحمل نکنی ماندن من را
پس بدرقه تا نیمه ی راهم کن و برگرد
با پیچش زلفت ببری مذهب و دین را
عاطر ز نسیمی به پگاهم کن و برگرد
بر من بگشا ای عسل امشب رخ خود را
مهتابی از آن جلوه ی ماهم کن و برگرد.
آشفته ی آن چشم سیاهم کن و برگرد
بیرون ز برینم مکن ای حور بهشتی
باخنده اشارت به گناهم کن و برگرد
در هم بشکن بانفست شیشه ی دل را
در گوشه ای از آینه آهم کن و برگرد
شیرازه ی دل را مبر از آن خم ابرو
هنگام درو ذره ی کاهم کن و برگرد
چون بیژن رسوای زمانم ز زمانه
بی زمزمه زندانی چاهم کن و برگرد
گر بوسه پی بوسه تمنا بنمودم
در پیش همه خوار و تباهم کن و برگرد
حالا که تحمل نکنی ماندن من را
پس بدرقه تا نیمه ی راهم کن و برگرد
با پیچش زلفت ببری مذهب و دین را
عاطر ز نسیمی به پگاهم کن و برگرد
بر من بگشا ای عسل امشب رخ خود را
مهتابی از آن جلوه ی ماهم کن و برگرد.
علی قیصری
No comments:
Post a Comment