Sunday, March 30, 2014

سهراب سپهری

چیزهایی هسـت کــه نمی دانـــم...
می دانم ، ســـبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تــا اوج ، مـن پــر از بال و پـرم

راه می بينم در ظلمت ، من پـر از فانوسم
من پـر از نورم و شن ، و پـر از دار و درخـت

پــرم از راه ، از پـل ، از رود ، از مــوج
پــرم از سايه برگی در آب........
چه درونم تنهاســـــت........

سهراب سپهری

No comments:

Post a Comment