Friday, March 21, 2014

عشقری

عشق شيرين کوهکن را مغز سر خواهد کشيد
جوی خونی از بن کوه و کمر خواهد کشيد
ای زليخا پا به دامن کش به نی بستت بساز
يوسف از چاک گريبان تو سر خواهد کشيد
می کند چشمت مداوا زخم ناسورم ولي
از دل من خار غم با نيشتر خواهد کشيد
نا اميد از حاصل باغت نباش ای باغبان
نونهالان تو آخر برگ و بر خواهد کشيد
دست و پايش را گرفتن کار آسان است ليک
از کفم دامن به ناز آن مو کمر خواهد کشيد
من نمی دانم ز چنگ زال دنيا چون رهم
تا کجا کار من و اين حيله گر خواهد کشيد
عشقری بر زلف خوبان شانه می خواهد کشد
می کشد اما به صد خون جگر خواهد کشيد

No comments:

Post a Comment