فریاد میهن
برَد ازمن نشان ونام نفاق آهسته آهسته
کشَد پای من از ایـام نفاق آهسته آهسته
به هررنگی درون آیدبه مرزوبوم من شیاد
به حکــم او تنــم ســوزد نفاق آهسته آهسته
درخت سبز بودم شاخ وبرگم را به غارت برد
به آتش داد وباغبان کُشت نفاق آهسته آهسته
به تاراج میبرند هردم همه دار وندار من
وفا از حارسان برده نفاق آهسته آهسته
درون خانه ام کرده عداوت آتشی برپا
بدزدید آب رودم را نفاق آهسته آهسته
به یاد و دفتر تاریخ نوشتند شوکت وشانم!
برُمباند سقف ودیوارم نفاق آهسته آهسته
میان جمله ی یاران کُنم اندیشه ی فردا
برَد آخر سرِ فکرم نفاق آهسته آهسته
به حال خود نظر کردم ولی اینرا ندانستم
کجا بشکست توان من نفاق آهسته آهسته
به گوش استطاعت داد فلک بانگ گدایی را
تهیدست وفقیرم کرد نفاق آهسته آهسته
نشید بزم عیش سازند به هر سو ناله ی مارا
به زخم دل نمک ریزد نفاق آهسته آهسته
به حول وحوش بنواختند ندای وحدت ملی
به هر سو میروم بینم نفاق آهسته آهسته
زمینم بستر ِخونِ گناه و بی گناه گشته
به بمب وانتحارم بست نفاق آهسته آهسته
بخون عده ی مظلوم ،کُنَد وحشت تبرزین رنگ
بریده سر ز قامت ها نفاق آهسته آهسته
ز آدم گونه ها هردم جنایت میرسد ،افسوس
زبانت دوخت وچشمت بست نفاق آهسته آهسته
اجیر خوف و ارعاب زد به تیغ غیر گلوی ما
که سر بر سینه می چیند نفاق آهسته آهسته
نسیم خوش آورد آن شمیم آشنایی را
به رویش بست در و دیوار نفاق آهسته آهسته
اسیرم من اسیر پنجه ی خشم جدایی ها
رهایم سازید از قیدِ نفاق آهسته آهسته
بدادم رس و آهی قلب خونینم شنو آخر
درختم کَند وتاکم سوخت نفاق آهسته آهسته
نه در هوشی نه مدهوشی اسیر خواب خرگوشی
بخود بازآ که مُردَم از نفاق آهسته آهسته
ندامت باشد آخر عاید دست تغافل را
بر آرد عاقبت قصدش نفاق آهسته آهسته
سکوت بشکن خروشان شو وبنیاد نفاق برکن
به خشم آتشین برچین نفاق آهسته آهسته
بیا دستت بدستم ده ز دشمن نیست سرِ آشتی
به مشت آهنین بشکن نفاق آهسته آهسته
به طعن وشکوه کی یابی ،نشیط حُکمِ برائت را
به جزع وناله ات خندد نفاق آهسته آهسته
No comments:
Post a Comment