گر چه مستيم و خرابيم چو شبهای دگر
با زكن ساقی مجلس سرمينای دگر
امشبی را كه در آنيم غنيمت شمريم
شايد ای جان نرسيديم به فردای دگر
مست مستم مشكن قدر خود ای پنجه غم
من به ميخانهام امشب تو برو جای دگر
چه به ميخانه چه محراب حرامم باشد
گر بهجز عشق توام هست تمنای دگر
تا روم از پی يار دگری می بايد
جز دل من دلی وجز تو دلارای دگر
نشينده است گلی بوی تو ای غنچه ناز
بوده ام ورنه بسی همدم گلهای دگر
تو سيه چشم چو آیی به تماشای چمن
نگذاری بهكسی چشم تماشای دگر
باده پيش آر كه رفتند از اين مكتب راز
اوستادان و فزودند معمای دگر
اين قفس را نبود روزنی ای مرغ پريش
آرزو ساخته بستان طرب زای دگر
گر بهشتی است رخ تست نگارا كه در آن
می توان كرد به هر لحظه تماشای دگر
از تو زيبا صنم اينقدر جفا زيبا نيست
گيرم اين دل نتوان داد بهزيبای دگر
می فروشان همه دانند "عمادا" كه بُوَد
عاشقان را حرم و دير و كليسای دگر
با زكن ساقی مجلس سرمينای دگر
امشبی را كه در آنيم غنيمت شمريم
شايد ای جان نرسيديم به فردای دگر
مست مستم مشكن قدر خود ای پنجه غم
من به ميخانهام امشب تو برو جای دگر
چه به ميخانه چه محراب حرامم باشد
گر بهجز عشق توام هست تمنای دگر
تا روم از پی يار دگری می بايد
جز دل من دلی وجز تو دلارای دگر
نشينده است گلی بوی تو ای غنچه ناز
بوده ام ورنه بسی همدم گلهای دگر
تو سيه چشم چو آیی به تماشای چمن
نگذاری بهكسی چشم تماشای دگر
باده پيش آر كه رفتند از اين مكتب راز
اوستادان و فزودند معمای دگر
اين قفس را نبود روزنی ای مرغ پريش
آرزو ساخته بستان طرب زای دگر
گر بهشتی است رخ تست نگارا كه در آن
می توان كرد به هر لحظه تماشای دگر
از تو زيبا صنم اينقدر جفا زيبا نيست
گيرم اين دل نتوان داد بهزيبای دگر
می فروشان همه دانند "عمادا" كه بُوَد
عاشقان را حرم و دير و كليسای دگر
عماد خراساني
No comments:
Post a Comment