دگـر از درد تنهـایی بـه جـانم یـار می باید
دگـر تلخسـت کامم، شـربت دیدار می باید
ز جام عشق او مستـم، دگر پنــدم مـده ناصح
نصیحت گوش کردن را، دل هشیار می باید
مرا امید بهبودی نماندست ای خوش آن روزی
که می گفتـم علاج ایـن دل بیمـار می باید
بهـایی بـارهـا ورزید عشق، امــا جنـونش را
نمی بایست زنجیری، ولی این بار می باید
شیخ بهایی
دگـر تلخسـت کامم، شـربت دیدار می باید
ز جام عشق او مستـم، دگر پنــدم مـده ناصح
نصیحت گوش کردن را، دل هشیار می باید
مرا امید بهبودی نماندست ای خوش آن روزی
که می گفتـم علاج ایـن دل بیمـار می باید
بهـایی بـارهـا ورزید عشق، امــا جنـونش را
نمی بایست زنجیری، ولی این بار می باید
شیخ بهایی
No comments:
Post a Comment