Tuesday, August 27, 2013

سیمین بهبهانی

گفتــآ: که میبوسم ترا, گفتـم: تمنّـا میکنم
گفتـا: اگـر بیند کسی؟ گفتم: که حاشا میکنم
گفتـا: ز بختِ بـد اگـر, ناگــه رقیب آیــد ز در
گفتم: کــه با افـسونگــری, او را زســر وا میکنم
گفتـا: که تلخــی های می, گـرناگـوارافتـد مــرا
گفتم: کـه با نـوشِ لبـــم, آنــرا گـوارا میکنـــم
گفتـا: چــه می بینی بگــو, درچشــمِ چون آیینه ام؟
گفتم: کــه , مـن, خـود را در آن عـریان تماشـآ میکنم
گفتـا: کـه از بــی طــاقتی, دل قصــدِ یغمــا میکُنـَد
گفتم: کــه با یغمــآ گــران, بــاری, مــدارا میکــنم
گفتـآ : کـه پیــوندِ تــو را با نقــدِ هستی میخـــرم
گفتم: کــه ارزان تــر از این , مــن با تــو سودا میکنم!
گفتـآ: " اگـر از کـوی خــود, روزی , تــو را گــویم , بــرو "
گفتم: " کــه صــد سالِ دگـــر, " امروزو فردا " ... میکنم "!.
.سیمین بهبهانی

No comments:

Post a Comment