من عاشق جانبازم ، از عشق نپرهیزم
من مست سر اندازم ، از عربده نگریزم
گویند رفیقانم از عشق نپرهیزی ؟
از عشق بپرهیزم ، پس با چه در آمیزم ؟
پروانه ی دمسازم ، می سوزم و می سازم
از بیخودی و مستی ، می افتم و می خیزم
گر سر طلبی من سر در پای تو اندازم
ور زر طلبی من زر اندر قدمت ریزم
فردا که خلایق را از خاک بر انگیزند
بیچاره منِ مسکین از خاک تو بر خیزم
گر دفتر حسنت را در عرش فرو خوانند
اندر عرصات آنروز شوری دگر انگیزم
مولانا
No comments:
Post a Comment