Friday, March 22, 2013

فريدون مشيري

ای بهار

ای بهار

تو پرنده ات رها

بنفشه ات به بار

می وزی پر از ترانه

... می رسی پر از نگار

هرکجا رهگذار تست

شاخه های ارغوان شکوفه ریز

خوشه اقاقیا ستاره بار

بیدمشک زرفشان

لشکر ترا طلایه دار

بوی نرگسی که می کنی نثار

برگ تازه ای که می دهی به شاخسار

چهره تو در فضای کوچه باغ

شعر دلنشین روزگار

آفرین آفریدگار

ای طلوع تو

در میان جنگل برهنه

چون طلوع سرخ عشق

چون طلوع سرخ عشق

پشت شاخه کبود انتظار

ای بهار

ای همیشه خاطرات عزیز !

عاقبت کجا ؟

کدام دل ؟

کدام دست ؟

آشتی دهد من و ترا؟

تو به هر کرانه گرم رستخیز

من خزان جاودانه پشت میز

یک جهان ترانه ام شکسته در گلو

شعر بی جوانه ام نشسته روبرو

پشت این دریچه های بسته

می زنم هوار

ای بهار ای بهار ای بهار

.

.

.

فريدون مشيري

No comments:

Post a Comment