· دست
بر زخم کهنه ام نگذار ، دردها بی درنگ می آید
از زمانی که آمدم دنیا ، همه جا بوی جنگ می آید
روی قالیچه های قرمز شهر ، وقت اکران بمب و رگباران
فصل مرموز التهاب و هراس ، باز با پای لنگ می آید
در تنوری که بوی خردل و خون ، میچکد روی هر همآغوشی
باز یک نسل گر گرفته از آن ... نطفه ها گیج و منگ می آید
هیلا صدیقی
از زمانی که آمدم دنیا ، همه جا بوی جنگ می آید
روی قالیچه های قرمز شهر ، وقت اکران بمب و رگباران
فصل مرموز التهاب و هراس ، باز با پای لنگ می آید
در تنوری که بوی خردل و خون ، میچکد روی هر همآغوشی
باز یک نسل گر گرفته از آن ... نطفه ها گیج و منگ می آید
هیلا صدیقی
No comments:
Post a Comment