Sunday, April 27, 2014

بیدل

شب و آیینه
دل باز بجوش یارب آمد
شب رفت و سحر نشد شب آمد
بی روی تو یاد خُلد کردم
مرگی به عیادت تب آمد
شرمندۀ رسم انتظارم
جانی که نبود برلب آمد
مستان خبریست در خط جام
قاصد ز دیار مشرب آمد
وضع عقلای دهر دیدم
دیوانۀ ما مؤدّب آمد
از اهل دول حیا مجویید
اخلاق کجاست؟ منصب آمد
از رفتن آبرو خبرگیر
هرجا اظهار مطلب آمد
بیدل نشدم دچار تحقیق
آیینه به دست من شب آمد

بیدل

No comments:

Post a Comment