شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و برفت
رویِ مه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حِرزِ یَمانی* خواندیم
وز پی اش سورۀ اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چَمان در چمنِ حُسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم* و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
رویِ مه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حِرزِ یَمانی* خواندیم
وز پی اش سورۀ اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چَمان در چمنِ حُسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم* و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
No comments:
Post a Comment