Thursday, April 17, 2014

پروازِ اندیشه

پروازِ اندیشه

در طریقِ آرمان و آرزو
می‌برم رنجِ تلاش و جستجو
عاقبت در این وطن بی‌گفتگو
محشری برپا کنم پر ھای‌وھو
تا که سازم عالمی را زیر و رو

گر کند اندیشه‌ام پروازھا
برتر از شاھین‌ھا از بازھا
می‌کند تحقیقِ من اعجازھا
پرده‌ھا را می‌درد از رازھا
می‌شگافد نکته‌ھا را مو به مو

تا که معنی ِ حیات آموختم
آتشی در قلبِ خود افروختم
مغز مغز ِ استخوانم سوختم
دیدہ از ھر چیزِ دیگر دوختم
حفظ کردم نامِ نیک و آبرو

در رہِ میھن قدم بگذاشتم
دست از جان و سرم برداشتم
تا به دل تخمِ وفا را کاشتم
این چنین گلگون شعار افراشتم :
ھر که سازش می‌کند نفرین به او!

خصم را آتش به خرمن می‌زنم
گر نزد دیگر کسی، من می‌زنم
شعلۀ عصیان به دامن می‌زنم
اخگری در جانِ دشمن می‌زنم
گر شود یک لحظه با من رو به رو

باشد آن روزی که خلق عصیان کند
دشمنان را غرق در توفان کند
امتحانِ مرد و نامردان کند
روزگارانِ نوین، عنوان کند
نیست جز این آرزویم آرزو

گر ببارد بر سرم بارانِ تیغ
چون تگرگ از دامن دل، تیرہ میغ
کی بُوَد از دادنِ جانم دریغ
عاقبت با خون گرمِ خود «ستیغ»
می‌کنم این دشت و دامان شستشو ...

No comments:

Post a Comment