رقص
امشب آن ماهپاره میرقصد
در جبینش ستاره میرقصد
شمعِ دستش که بیرقِ صبحست
با نسیمِ اشاره میرقصد
از چه آتش به جانِ من نفتد؟
در نگاهش شراره میرقصد
چشمِ او پیچ و تابِ آهِ مرا
میکند چون نظاره، میرقصد
با دمِ تیغِ غصهاش، دلِ من
گر شود پاره پاره، میرقصد
در رگِ تاکِ حاصلِ عشقم
خونِ گرمِ عصاره میرقصد
دلِ ما را کجا توان ماند؟
که دلِ سنگِ خاره میرقصد
"سرمد" از شرمِ عشق، ازین محفل
میگزیند کناره، میرقصد
امشب آن ماهپاره میرقصد
در جبینش ستاره میرقصد
شمعِ دستش که بیرقِ صبحست
با نسیمِ اشاره میرقصد
از چه آتش به جانِ من نفتد؟
در نگاهش شراره میرقصد
چشمِ او پیچ و تابِ آهِ مرا
میکند چون نظاره، میرقصد
با دمِ تیغِ غصهاش، دلِ من
گر شود پاره پاره، میرقصد
در رگِ تاکِ حاصلِ عشقم
خونِ گرمِ عصاره میرقصد
دلِ ما را کجا توان ماند؟
که دلِ سنگِ خاره میرقصد
"سرمد" از شرمِ عشق، ازین محفل
میگزیند کناره، میرقصد
No comments:
Post a Comment