Thursday, April 10, 2014

ملک الشعرا بهار

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید

هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه ی صیاد کنید

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا «داد» کنید

گر شد از جور شما خانه ی موری ویران
خانه ی خویش محال است که آباد کنید

کنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم «بهار»
شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید

ملک الشعرا بهار

No comments:

Post a Comment