| چو بشناخت آهنگری پیشه کرد | از آهنگری اره و تیشه کرد | ||
| چو این کرده شد چارهی آب ساخت | ز دریایها رودها را بتاخت | ||
| به جوی و به رود آبها راه کرد | به فرخندگی رنج کوتاه کرد | ||
| چراگاه مردم بدان برفزود | پراگند پس تخم و کشت و درود | ||
| برنجید پس هر کسی نان خویش | بورزید و بشناخت سامان خویش | ||
| بدان ایزدی جاه و فر کیان | ز نخچیر گور و گوزن ژیان | ||
| جدا کرد گاو و خر و گوسفند | به ورز آورید آنچه بد سودمند | ||
| ز پویندگان هر چه مویش نکوست | بکشت و به سرشان برآهیخت پوست | ||
| چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم | چهارم سمورست کش موی گرم | ||
| برین گونه از چرم پویندگان | بپوشید بالای گویندگان |
Thursday, October 24, 2013
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
سر و پا نغمه سوز و گداز است سر و پا آتش عشق و نیاز است سر و پا ناله هستم و خاموش است به ظاهر خاموش و باطن به جوش است چون آتشی سر تا به پ...
-
آن چيست كه آن را نخورد هرگز زن گر مـرد خورد قوي شود او را تن نرم است و لطيف است ولي در خوردن ...

No comments:
Post a Comment