Thursday, October 24, 2013

سعـــــــــــــدى

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک‌دل سر دست برفشانی

دلم از تو چون نرنجد؟ که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بَرِ آب زندگانی

غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجبست اگر نسوزم چو بر آتشم نشانی

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

سعـــــــــــــدى

No comments:

Post a Comment