Friday, October 4, 2013

سعدی

مرو بـه خـواب کـه خـوابـت ز چـشـم بـربـاید
گــرت مــشــاهـده خــویـش در خــیـال آیـد
مـجـال صـبـر همین بـود و منتـهای شـکـیب
دگـر مـپـای کـه عـمـر این همـه نمـی پـاید
چـه ارمـغـانی از آن بـه کـه دوسـتـان بـینی
تـو خـود بـیـا کـه دگـر هـیـچ در نـمـی بـاید
اگر چـه صـاحـب حـسـنند در جـهان بـسـیار
چــو آفــتــاب بـــرآیــد ســتــاره نــنــمــایــد
ز نقـش روی تـو مشـاطـه دسـت بـازکشـید
کـه شـرم داشـت کـه خـورشـید را بـیـاراید
بـه لطـف دلبـر من در جـهان نبـینی دوسـت
کـه دشـمـنـی کـنـد و دوسـتـی بــیـفـزایـد
نه زنده را بـه تو میلست و مهربـانی و بـس
کـه مـرده را بـه نـسـیـمـت روان بـیـاسـایـد
دریغ نیسـت مرا هر چـه هسـت در طـلـبـت
دلی چـه بـاشد و جـانی چه در حساب آید
چــرا و چــون نـرســد دردمــنـد عــاشــقرا
مـگـر مـطـاوعـت دوسـت تــا چــه فـرمـایـد
گر آه سینه سعدی رسد به حضرت دوست
چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید

No comments:

Post a Comment